.

.

وبلاگ شخصی محمود عنایتی،دانشجوی کارشناسی فیزیک دانشگاه قم
ایمیل مدیر : mahmooden68@yahoo.com

» بهمن 1393
» مهر 1393
» بهمن 1391
» دی 1391
» آذر 1391
» آبان 1391
» مهر 1391
» شهريور 1391
» مرداد 1391
» تير 1391
» خرداد 1391
» ارديبهشت 1391
» فروردين 1391


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 66
بازدید کل : 1700
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 98
تعداد آنلاین : 1

حدیث

RSS
علم و جریان علمی!!!
نویسنده محمود عنایتی تاریخ ارسال یک شنبه 20 فروردين 1391 در ساعت 10:56


دیروز بروبچه های انجمن،یه سمینار با سخنرانی دکتر عتیق برگزار کردن با عنوان (جریان علمی).من  معمولا با اینجور موضوعات کاری ندارم ولی چون از صحبت های دکتر عتیق خوشم میاد(از همون ترم اول که استاد فیزیک 1 ما بودن و سر کلاس یا جلسات چایی فیزیک برامون صحبت میکردن از حرفاشون یا بهتر بگم،نوع حرف زدنشون و به صورت کلی از شخصیتشون خوشم اومد؛حتی با اینکه اون درسو با 9.5 افتادم ولی بازم از ارادتم به ایشون کم نشد.)علاقه پیدا کردم که تو این جلسه شرکت کنم.

وقتی ساعت  13:55وارد سالن چمران شدم یه لحظه فکر کردم که اشتباه اومدم چون سالن پر از خواهران!بود و هیچ کدوم از بچه های خودمون اونجا نبودن ولی یواش یواش سروکله ی بقیه هم پیدا شد و دکتر هم طبق معمول چند دقیقه دیر اومد و بالاخره سمینار شروع شد.

من تا اون لحظه حتی نمیدنوستم که معنی عنوان سمینار چیه؟ و منتظر یه سری حرفای به قول خودمون فلسفی و خواب آور بودم؛ولی دکتر که توانایی بسیار بالایی برای جذاب کردن مطالب دارن کاملا موضوع رو برای من روشن کردن.در همون اوایل صحبت دکتر گفت که بهتر بود که موضوع سمینار رو ((علم و جریان علمی)) میذاشتن،چون این دوتا دو مقوله ی متفاوت هستند.در واقع جریان علمی طرز فکریه که در هر زمان سعی در جهت دهی به علم داره و از نخبه های علمی اون زمان تشکیل شده.که به نظر استاد،این جریان در دوره های مختلف با نادیده گرفتن بعضی از نظریه ها و پذیرش نظریه های دیگری به جای اونا بدون هیچگونه توجیه علمی(مثل اتفاقی که در مورد مکانیک کوانتومی و مکانیک بوهمی اتفاق افتاد و مکانیک بوهمی،کنار گذاشته شد)ضربه های بزرگی به علم وارد کرده و ثمره ی این اشتباهات امروزه به صورت رشد ذهنیت حسابگری ،عدم تفکر عمیق در مسائل علمی ،زدن برچسب فلسفی به سوالات عمیق،عادت کردن به اشکالات و ابهامات نظریه ها و... بروز پیدا کرده.

از این جای سمینار به بعد به بحث در مورد اشکالات سیستم آموزشی ما و همراهی آن با این جریان گذشت که دوستان هم به انتقاد از شیوه ی تدریس اساتید پرداختند(که در اون لحظه نمیدونم چند تا از اساتید در سالن بودن،اما کار اون دوستان انتقاد گر مطمئنا طولانی میشه!). دکتر اعتقاد داشتند که ما باید در این سیستم آموزشی،چه درست و چه غلط،به کار خود ادامه دهیم و آن را با موفقیت پشت سر بگذاریم ولی برای گسترش روحیه ی تفکر در علم تلاش کنیم و به قول خودشان باید از دور شاهد جریان باشیم،نه اینکه خودمان را به جریان بسپاریم.

قسمت مهم و تأثیر گذار سمینار(پذیرایی)هم در بیرون در سالن انجام شد و سمینار مذبور به خوبی و خوشی به پایان رسید.

به پایان آمد این دفتر/حکایت همچنان باقی است

.:: ::.
اولین اردوی من با دانشگاه
نویسنده محمود عنایتی تاریخ ارسال یک شنبه 20 فروردين 1391 در ساعت 10:56


نمیدونم واسه چی داشتیم میرفتیم طرف سازمان مرکزی(البته ما معمولا برای اینورو اونور رفتن تو دانشگاه دلیلی نمیخوایم؛بیکاریه و هزار دردسر) که سید رو دیدیم(یکی از بچه های پایه ی فیزیک 88،مخصوصا در مورد رفتن به استخر!).گفتش که دانشگاه داره میبره اردوی محلات و اونم همین الان ثبت نام کرده؛من  که هم تا حالا با دانشگاه اردو نرفته بودم و هم خیلی و قت بود که محلات نرفته بودم از خدا خواسته با محمد رضا(یکی دیگر از دوستان پایه ی فیزیک 88!)رفتم و ثبت نام کردم.

قرار بود که صبح ساعت 7 جلوی تالار شیخ مفید باشیم و من (با اینکه در پی سالها تجربه میدونستم که 7:30 زودتر راه  نمی افتیم ولی) طبق عادت همیشگی یک ساعت و نیم زودتر از خواب پا شدم و بعد از نماز و خوردن صبحانه راهی دانشگاه شدم که ساعت 6:45 دقیقه رسیدم جلوی تالار مفید و دیدم که مثل هیشه جزو اولین نفراتی هستم که در صحنه حضور پیدا کردم و به غیر از سید و محمدرضا و یکی دو نفر دیگه هیشکی نیومده.خلاصه رفتیم تو ماشین و وسایلمون رو یه جایی اون عقبا جاساز کردیمو من به بچه ها گفتم که((هوا که خوبه،بریم بیرون))که کاش نمیگفتم.ساعت 7:20 در حالی  که دستام داشت یخ میزد اومدیم تو اتوبوس که دیدیم بچه ها حضوری حماسی پیدا کردن اتوبوس در حال پر شدنه و دوستان لطف کردن و وسایل ما رو به کناری مرحمت فرمودن و در جای ما(البته جای سابق ما)برای دوستاشون جا گرفتن؛ما هم که حال جرو بحث نداشتیم رفتیم یه جای دیگه نشستیم و 10 دقیقه دیگه در حالی که اتوبوس کاملا پر بود و یه نفر هم سرپا وایستاده بود و هنوز هم چند تا از ثبت نامی ها نیومده بودن!!! راه افتادیم.

خلاصه رسیدیم سر چشمه (که اولش خیلی خلوت بود ولی با گذشت زمان تراکم جمعیت بالا رفت و تقریبا میشه گفت که کار طولانی شد)و تا بریم و چند تا عکس بگیریم (که عکس هاش هم در ادامه مطلب موجوده)ساعت 11:30 شد و مجبور شدیم بیایم پای اتوبوس،که اونجا غذا رو دادن بهمون و گفتن که تا 1:40 دقیقه اونجاییم.

بعد از اونجا هم رفتیم به اون آب گرم کزایی که بیشتر شبیه سیاهچال بود و نور از یه پنجره کوچیک  وارد فضای مه آلودش میشد(که البته از امکانات رفاهی هم کاملا بی بهره بود و حتی کمد لباس هم نداشت).به هر حال یه تنی به آب زدیم و راهی قم شدیم.

عکس ها در ادامه مطلب

.:: ::.
عناوین آخرین مطالب بلاگ من


صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 8 صفحه بعد


.:: Design By :